۴ مهر ۱۳۹۲

«بنیانگذار ایران نوین»


بخوانید تا دریابید کسانی که چند سال پیش جسارت کرده و خمینی مؤسس حکومت ضد ایرانی مرتجع را «بنیانگذار ایران نوین» نامیدند، چگونه قصد داشتند خرمهره ای را به ایرانیان قالب کنند!

هنگامی که خمینی پس از 15 سال خوردن و خوابیدن در نجف و سپس از زیر درخت سیب در حومه پاریس با هواپیمای ویژه به ایران باز می گشت، در پاسخ این پرسش که چه احساسی دارد گفت: «هیچ!» رضا خان که پس از طی راه پر مشقت خوزستان و دفع فتنه خزعل با درشکه از راههای خاک آلود عراق پس از چند هفته به میهن باز می گشت، می گوید: «جبال برف آلود ایران مدتی بود که نمایش داشت و افق بی تغییر عراق را چون دیواری جلیل و مزین به آسمان مربوط می ساخت. اما درشکه در رسانیدن ما به خاک وطن، مثل این بود که تعللی دارد یا شدت شوق، حرکت او را در چشم من کُند و تعلل آمیز جلوه گر می ساخت... عاقبت به خاک ایران رسیدیم. چنان شور و سروری در من ایجاد گردید که بی اختیار از درشکه فرود آمده بر خاک افتادم و بر زمین بوسه دادم. در هیچ واقعه این قدر رقت نکرده بودم. خاک این سرزمین مقدس، گویی توتیایی بود که چشم انتظار کشیده ما را روشنی بخشید... از حب وطن راسخ تر هیچ ریشه محبتی در قلب انسان فرو نرفته است... خدا عمر بدهد که این وطن جذاب و عزیز را به قدری آباد کنم که حتا خائنان راحت طلب سست عنصر عیاش [کنایه به احمد شاه است] هم آن را ترک نگویند و خارجه را بر آن ترجیح ندهند».

اما این فرتور.. یکی از معروفترین فرتورهای رضا شاه است ، معروف ترین روایت از اطرافیان شاه این است که در هنگام تبعید توسط انگلیسی ها پیش از سوار شدن به کشتی خم شد و مشتی از خاک ایران را برداشت و عکاس نیز بیدرنگ آن لحظه را شکار کرده است اما اینکه پس از آن چه شده کسی نمیداند ، آیا خاک را به یادگار باخود به تبعیدگاه برده؟ یا آن را در اقیانوس رها کرده؟ یا به هوا پرتاب کرد و در آسمان وطن پخشش کرده...؟
کسی نمیداند اما یک چیز را همگان خوب میدانند و آن اینکه ارادت این مرد نسبت به میهنش ستودنی بود و تمام اجزای جسم و جانش نام "ایـــران" را فریاد میزد
@[312293978839852:274:ارتش ملت ایران در فیس بوک برای گزارش صفحات ضد ایرانی و تجزیه طلب]بخوانید تا دریابید کسانی که چند سال پیش جسارت کرده و خمینی مؤسس حکومت ضد ایرانی مرتجع را «بنیانگذار ایران نوین» نامیدند، چگونه قصد داشتند خرمهره ای را به ایرانیان قالب کنند!

هنگامی که خمینی پس از 15 سال خوردن و خوابیدن در نجف و سپس از زیر درخت سیب در حومه پاریس با هواپیمای ویژه به ایران باز می گشت، در پاسخ این پرسش که چه احساسی دارد گفت: «هیچ!» رضا خان که پس از طی راه پر مشقت خوزستان و دفع فتنه خزعل با درشکه از راههای خاک آلود عراق پس از چند هفته به میهن باز می گشت، می گوید: «جبال برف آلود ایران مدتی بود که نمایش داشت و افق بی تغییر عراق را چون دیواری جلیل و مزین به آسمان مربوط می ساخت. اما درشکه در رسانیدن ما به خاک وطن، مثل این بود که تعللی دارد یا شدت شوق، حرکت او را در چشم من کُند و تعلل آمیز جلوه گر می ساخت... عاقبت به خاک ایران رسیدیم. چنان شور و سروری در من ایجاد گردید که بی اختیار از درشکه فرود آمده بر خاک افتادم و بر زمین بوسه دادم. در هیچ واقعه این قدر رقت نکرده بودم. خاک این سرزمین مقدس، گویی توتیایی بود که چشم انتظار کشیده ما را روشنی بخشید... از حب وطن راسخ تر هیچ ریشه محبتی در قلب انسان فرو نرفته است... خدا عمر بدهد که این وطن جذاب و عزیز را به قدری آباد کنم که حتا خائنان راحت طلب سست عنصر عیاش [کنایه به احمد شاه است] هم آن را ترک نگویند و خارجه را بر آن ترجیح ندهند».

اما این فرتور.. یکی از معروفترین فرتورهای رضا شاه است ، معروف ترین روایت از اطرافیان شاه این است که در هنگام تبعید توسط انگلیسی ها پیش از سوار شدن به کشتی خم شد و مشتی از خاک ایران را برداشت و عکاس نیز بیدرنگ آن لحظه را شکار کرده است اما اینکه پس از آن چه شده کسی نمیداند ، آیا خاک را به یادگار باخود به تبعیدگاه برده؟ یا آن را در اقیانوس رها کرده؟ یا به هوا پرتاب کرد و در آسمان وطن پخشش کرده...؟
کسی نمیداند اما یک چیز را همگان خوب میدانند و آن اینکه ارادت این مرد نسبت به میهنش ستودنی بود و تمام اجزای جسم و جانش نام "ایـــران" را فریاد میزد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر