۳ آذر ۱۳۹۳

سهیل عربی‌


ويروس انقلاب

آفتي  به اسم اسلام به ايران زد  .ويروسي مخرب بنام خميني  به جامعه تزريق  شد. نتيجه اين ويروس ،غرق شدن در كثيف ترين نوع انقلاب بشر   شد.
غرق شدن در اين منجلاب انقلاب برأي  مردمي كه گرفتار بيماريهاي گوناگوني مثل  جهل وناداني و خيانت وتوهم  شده بودند خيلي سخت نبود.
اما سخت أسير و گرفتار شدند دسته آگاه مردم و تاوان ناداني دسته بيمار رو هم اين گروه پرداخت.
درنهايت تخم و تركه اين ويروس بِه أقصي نقاط جهان پرت شدند  تا إز گزند اين منجلاب به دور باشند و چه ساده أقليت بيمار با  فروختن زندگي دنياي خويش و ديگري تمام هزينه اين پراكندگي و دوري إز منجلاب را پرداخت ،به خيال خريد فاحشه خانه اي تخيلي در آسمانها.
بيچاره خاك من چه تبدار و مريض به گوشه اي افتاده .
به راستي چه كسي يا كساني پاسخگو ٣٥ سال ويراني إنسانيت ، ويراني زندگي، ويراني شادي ، ويراني آرامش در سرزميني كه روزي اعتبار دنيا بود ، خواهند شد؟


الیناز آزاد 

۳ آبان ۱۳۹۳

تمام شد





آسوده بخواب دختر،كه اين بستر ،امنترين بستر دنياست



اليناز آزاد

٣٥ سال جنايت بر زنان را تمام كنيد


٣٥سال به اسم اسلام و دين و قران چندين هزار نفر  بيگناه زنداني شدند، چندين هزار زنداني بيگناه اعدام شدند ، اما همه خودمون رو به خواب زديم .
٣٥ سال به اسم اسلام ودين و قران دختران اين سرزمين كتك خوردند ، فحش شنيدند ، تحقير شدند  ، اما همه خودمون رو به خواب زديم .
٣٥ سال  به اسم اسلام ودين و قران حق زنان از ازدواج ،از ارث، از طلاق، از بچه ،از تحصيل، از كار از زندگي صفر شد ،اما همه خودمون رو به خواب زديم. 
از خواب غفلت ديروز ما ,امروز حكومت  جهل و ظلم اينگونه وقيح شده است ،كه اسيدپاشي به  صورت زيباي دختران ايراني ، براي تحريك نشدن آخوندي كه با ديدن يك پشه ماده نيز تحريك مي شود از واجبات دييييين محسوب مي شود.اسيد بپاش ،زيبايي را بكش تا خدايت( خداي بيزار از زيبايي ،بيزار از عشق) تورا بعد از مرگت وارد بهشتي با ٧٢ حوري باكره كند .
آيا هنوز وقت بيدار شدن  نشده است ؟ 
آيا اين دين سراسر پر از مرگ و گريه وسياهي و زشتي همچنان برايتان مقدس است ؟
 دختري براي حفاظت از نجابت به پاي چوبه دار مي رود ، دختري ديگر به جرم زيبايي در اسيد مي سوزد و جان ميدهد ، اين است هديه ٣٥ سال حكومت جمهوري اسلامي به دختران ايران زمين ، 
اين بار بيدار شو ،
بگو كه بيزاري از اين دين جنايتكار از اين حكومت كثيف ، اين بار همه با هم متحد بر ضد جمهوري جهل و جنايت براي دفاع از ناموس كشور 
مردم ايران زمين  بيداري بيداري 
مردم ايران زمين حمايت حمايت 
اصفهان تنها نيست ، امروز كل ايران اصفهان است.
















اليناز آزاد


۱۷ مرداد ۱۳۹۳

«لا اکراه فی‌الدین»




«لا اکراه فی‌الدین»

اما اگه تو ماه رمضون چیزی خوردی٬ حسابتو می‌رسیم.

«لا اکراه فی‌الدین»
اما اگه حجاب اسلامی رو رعایت نکردی٬ شلاقت می‌زنیم.

«لا اکراه فی‌الدین»
اما اگه از اسلام برگشتی٬ مرتد هستی و طبق دستور اسلام خونت حلاله.

«لا اکراه فی‌الدین»
اما اقلیت‌های مذهبی حق برگزاری مراسم دینی خودشون رو ندارن.

«لا اکراه فی‌الدین»
اما طبق دستور “امر به معروف و نهی از منکر” حق داریم توی زندگی خصوصیت سرک بکشیم.

«لا اکراه فی‌الدین»
اما هر کس رو به جرم نوشیدن الکل بگیریم٬ شلاقش می‌زنیم.

«لا اکراه فی‌الدین»
در پذیرفتن دین هیچ اجباری وجود نداره!
اما “و هر كه جز اسلام دينى [ديگر] جويد هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است.” (۸۵ آل عمران)

«لا اکراه فی‌الدین»
اما اگه به اسلام اعتقاد نداشته باشی٬ بعد از مرگ عذاب می‌کشی و تا ابد در آتش جهنم می‌سوزی.

«لا اکراه فی‌الدین»!


۱۵ مرداد ۱۳۹۳

کشته شدن یک کوشنده راستین حقوق بشر


خبرگزاری هرانا – صبح امروز پلیس ترکیه، پیکر «سید جمال حسینی» (اسفندیار بهارمس) سردبیر خبرگزاری هرانا و از مسئولان ارشد مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران (HRA) را پشت میز کارش و در حالی یافت که ساعاتی پیش جان داده بود.
بر اساس اطلاعاتی که تاکنون به دست ما رسیده است، صبح سه‌شنبه، چهاردهم مرداد ماه (پنجم آگوست) پلیس ترکیه پیکر بی‌جان سید جمال حسینی (اسفندیار بهارمس) از مسولان ارشد این تشکل را در منزل وی، در پشت میز کارش و در حالی که قطراتی از خون بر صورت و برخی نقاط منزل وی دیده می‌شد، یافت. بر اساس گزارش‌های دریافتی، هنوز از علت مرگ ناگهانی این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر اطلاعی در دست نیست اما پلیس ترکیه تحقیقات خود را درباره این موضوع آغاز کرده است که به محض دریافت اطلاعات تکمیلی، شرح ماوقع به استحضار هموطنان گرامی خواهد رسید.
جمال حسینی ۳۴سال داشت و از بنیانگذاران مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران و نیز مسئول هماهنگی این تشکل بود. وی نقش بسیار برجسته‌ای در پیدایش، رشد و تداوم فعالیت این تشکل در تمامی سالهای فعالیت آن برعهده داشت.
جمال حسینی که سال‌ها از عوارض شرایط تحمیلی بعنوان یک پناهنده سیاسی و کمبود رسیدگی و امکانات پزشکی در رنج بود هیچگاه اجازه نداد مشکلات یادشده مانعی در مسیر فعالیت‌های انسان دوستانه و آرمانهای والای او شود و در آخر نیز درحال نوشتن آخرین گزارش‌های خود و در حین کار جان خود را از دست داد.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در راه پر فراز و نشیبی که طی کرده و به ویژه در روزهای دشوار کنونی همواره آقای حسینی را چونان نیرویی صادق، پاکباز و در ‌نهایت از خودگذشتگی در کنار خود داشت و از حضور ارزشمند وی بهره‌مند بود. وی در پی گیری حقوق از دست رفته هم میهنمانمان روز از شب نمی‌شناخت و به این دلیل نیز همواره آماج تهدید‌ها و تخریب‌های دستگاه امنیتی بود.
این تشکل مدافع حقوق بشر فقدان این سرمایه ارزشمند را به مردم ایران، فعالان حقوق بشر، روزنامه نگاران و به ویژه زندانیانی که در تمامی این سال‌ها، وی صدای رسای آن‌ها و نزدیکانشان بود، تسلیت می‌گوید و برای بازماندگان و خانواده آن مرحوم تقاضای صبر و شکیبایی دارد.
دبیرخانه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران
پنجم آگوست ۲۰۱۴ برابر با ۱۴ مردادماه ۱۳۹۳

۵ مرداد ۱۳۹۳

کنفرانس ویدویی نسل جوان : خواستها و انتظارات نسل جوان تلویزیون ایران آریائی ٢ مرداد ٩٢

کنفرانس ویدویی نسل جوان : خواستها و انتظارات نسل جوان 
تلویزیون ایران آریائی ٢ مرداد ٩٢ 

 07-24-2014 میراث ایران با سیاوش امانی



https://www.youtube.com/watch?v=-RlL1XpVr8M

تخریب کلیسای "مریم عذرا"





تخریب کلیسای "مریم عذرا"

جنایت های داعش در تخریب و نابودی اماکن دینی و تاریخی شهر موصل عراق ادامه دارد.

برابر آمارها گروهک تروریستی داعش، 50 اثر تاریخی و اماکن مقدس مذهبی را در این منطقه منهدم و در آخرین اقدامات خود، کلیسای "مریم عذرا" در این شهر را با خاک یکسان کرده است.

کلیسای مریم عذرا در خیابان "الفیصلیه" در مرکز موصل، از مهمترین عبادتگاه های مسیحیان این استان بود.

هر روز و هر ساعت، اقدامات جنایت آمیز داعش به تخریب بناهای دینی، مذهبی و تاریخی در شهر موصل بیشتر می شود. به تازگی آنها مرقد جرجیس نبی را در مرکز شهر موصل بمب گذاری و به طور کامل نابود کردند. یک روز قبل از این جنایت نیز « قبر شیث نبی » را با بمب منفجر کردند.

پیش از این نیز قبر «یونس نبی » را که یکی از نمادهای اصلی دینی و تمدن شهر موصل بود موصل نابود کردند.

*شبکه العراقیه
آژانس خبری مسیحیان

۱۹ تیر ۱۳۹۳

18 تیر

پانزدهمین سالگرد قیام 18 تیر 1378 گرامی باد.یاد شهدای سعید زینالی،فرشته علیزاده،عزت الله ابراهیم نژاد،اکبر محمدی  ,... را گرامی میداریم.به امید اینکه روزی در ایرانی آزاد زندگی کنیم.




۱۵ خرداد ۱۳۹۳

هشداری به دیکتاتور خامنه ای



خیلی جالبه روز مرگ خمینی کسیکه بانی این انقلاب ننگین بود یکی از طرفدارانش بنام مهدوی کنی  به کما میرود
دردناکترین قسمت این خبر اینجاست که یه بیمارستان و با کلی از بهترین تجهیزات پزشکی در اختیار یک پیرمرد ٩٠ ساله که شریک  ٣٥ سال  جنایات این رژیم هست  گذاشتند که چی ؟
 که از تقدیر خداوند که همون مرگ هست جلوگیری کنند ,چرا چون آقا رفیق شبهای تنهائی اقاااااا ست .درحالیکه با   این هزینه ها میشه جلوی مرگ کلی جوون و کودک نیازمند که پولی واسه درمان ندارند رو گرفت .میشه کلی زندگی داد به آدمها ای  که ٣٥ سال از زندگی فقط اسمشو شنیدن .
این میتونه هشداری باشه به دیکتاتور خامنه ای ,یادت نره هرچقدر که قدرت و پول داشته باشی اما نمیتونی جلوی مرگت رو بگیری ,روزی میرسه که تو هم رو تخت بیمارستان افتادی و داری آماده میشی بری همون بهشت زورکی که سالیان سال به مردم وعده دادی .
به جای اینکه بری عیادت برو از مردمی که ٣٥ سال بهشون ظلم کردی و بهشون به جای زندگی مرگ بخشیدی طلب بخشش کن ,فرصتی نداری زمان تو هم به زودی میرسه ,روز مرگ تو هم میرسه   و از تو به عنوان ضحاک زمان نام برده میشه  و تنها چیزی که به روحت میرسه نفرین و ناله و ناسزاست.
به امید پایان سلسله آخوندیان در ایران زمین .


الیناز آزاد 

۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳

ضرب و شتم سعید عابدینی، کشیش زندانی و مادرش در بیمارستان دی




سعید عابدینی، کشیش زندانی که به بیمارستان دی منتقل شده بود توسط ماموران اعزام مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به زندان عودت داده شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، کشیش سعید عابدینی که در طی دو ماه گذشته در بیمارستان دی بستری بود امروز پس از ضرب و شتم در بیمارستان به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.

همسر این کشیش زندانی می‌گوید: «ماموران اعزام به وی اعلام کرد تا زمان حل مشکل ما با ۵+۱ اینجا در نزد ما خواهی بود.»

خانم عابدینی می‌گوید: «مادر این زندانی عقیدتی نیز در بیمارستان دی مورد ضرب و شتم ماموران قرار گرفت و در وضعیت بدی قرار دارد.»

ماموران با استفاده از شوک الکتریکی وی را مورد حمله قرار دادند و بر اثر آن بدن وی دچار کبودی شده است، سعید عابدینی هم چنین بر اثر ضرب و شتم‌ها دچار خونریزی داخلی شده است.

همسر وی به هرانا گفت: «خونریزی داخلی در اثر ضربات وارده به وی صورت گرفته است وایشان مشکل خونریزی داخلی نداشتند.»

سعید عابدینی شهروند ایرانی- آمریکایی در اوایل مهر ماه سال ۹۱ پس از بازگشت به ایران در منزل پدری‌اش، بازداشت شد.

عابدینی در اوایل بهمن ماه ۹۱ به اتهام تشکیل و راه‌اندازی کلیساهای خانگی به قصد برهم زدن امنیت ملی، از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به هشت سال حبس تعزیری محکوم شد که در نتیجه اعتراض به این رای، پرونده وی به شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران ارجاع و این شعبه نیز رای دادگاه بدوی را تایید کرد.


۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳

معاون وزیر ارشاد: رفتار لیلا حاتمی در جشنواره کن خلاف عفت اسلامی است



شرکت لیلا حاتمی در هیئت داوران فستیوال کن به جای خوشحالی، تاسف مقامات ایران را برانگیخته است. این بار 

حسین نوش‌آبادی، معاون پارلمانی وزیر ارشاد، نگران "اعتبار، عفت و منزلت" زن ایرانی در محافل جهانی است.

دویچه وله

گزارش تصویری را در این لینک ببینید: http://dw.de/p/1C28Y

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۳

لیلا حاتمی در هیئت داوران بخش مسابقه جشنواره کن


لیلا حاتمی در هیئت داوران بخش مسابقه جشنواره کن حضور دارد. خبرنگاری روز گذشته از او پرسید: "در غرب نگاهی سیاسی به سینمای ایران وجود دارد و گاهی به سیاسی بودن فیلم بیشتر از هرجنبه دیگر آن توجه می‌شود. به عنوان یک سینماگر ایرانی، سینمای ایران را چگونه می‌بینید؟"


لیلا حاتمی در پاسخ گفت: "به نظر من، سینما هنری مستقل است. کار آن تحلیل مشکلات مختلف است. این امر که فیلمهای ایرانی بیشتر به موضوعات اجتماعی توجه دارند درست است و اینکه گاهی فیلمها روی مسائل سیاسی تمرکز می کنند. اما به نظر من بعضی از این نوع فیلم ها تاریخ مصرف دارند و نمی‌توان برای آنها عمر زیادی درنظر گرفت. لیلا حاتمی همچنین گفت که به فیلمی علاقه دارد که به انسان خارج از زمان و مکان نگاه کند.


امسال رقابت در بخش مسابقه اصلی برای دریافت نخل طلای کن، بین سینماگران صاحب نامی چون ژان لوک گدار، نوری بیلگه جیلان، سرگئی زویاگنیتسف، الیویه آسایاس، عبدالرحمان سیساکو، مایک لی، کن لوچ، اتوم اگویان، برادران داردن و دیوید کراننبرگ از یک سو و فیلمسازان جوان تر و ناشناخته تر مثل اگزویه دولان (مامی)، برتران بونلو (با فیلم سن لوران)، دامین .زیفرون (افسانه های وحشی) و نائومی کاواسه (آب راکد) از سوی دیگر خواهد بودPhoto: ‎لیلا حاتمی در هیئت داوران بخش مسابقه جشنواره کن حضور دارد. خبرنگاری روز گذشته از او پرسید: "در غرب نگاهی سیاسی به سینمای ایران وجود دارد و گاهی به سیاسی بودن فیلم بیشتر از هرجنبه دیگر آن توجه می‌شود. به عنوان یک سینماگر ایرانی، سینمای ایران را چگونه می‌بینید؟"

لیلا حاتمی در پاسخ گفت: "به نظر من، سینما هنری مستقل است. کار آن تحلیل مشکلات مختلف است. این امر که فیلمهای ایرانی بیشتر به موضوعات اجتماعی توجه دارند درست است و اینکه گاهی فیلمها روی مسائل سیاسی تمرکز می کنند. اما به نظر من بعضی از این نوع فیلم ها تاریخ مصرف دارند و نمی‌توان برای آنها عمر زیادی درنظر گرفت. لیلا حاتمی همچنین گفت که به فیلمی علاقه دارد که به انسان خارج از زمان و مکان نگاه کند.

امسال رقابت در بخش مسابقه اصلی برای دریافت نخل طلای کن، بین سینماگران صاحب نامی چون ژان لوک گدار، نوری بیلگه جیلان، سرگئی زویاگنیتسف، الیویه آسایاس، عبدالرحمان سیساکو، مایک لی، کن لوچ، اتوم اگویان، برادران داردن و دیوید کراننبرگ از یک سو و فیلمسازان جوان تر و ناشناخته تر مثل اگزویه دولان (مامی)، برتران بونلو (با فیلم سن لوران)، دامین زیفرون (افسانه های وحشی) و نائومی کاواسه (آب راکد) از سوی دیگر خواهد بود.‎.

۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۳

توقف نمایش فیلم‌های ایرانی در تونس به اتهام ترویج مذهب تشیع



خبرگزاری ایسنا - وزارت فرهنگ تونس با تاکید بر این که هنر سینمای ایران فرهنگ و امنیت تونس را تهدید می‌کند، اکران تعدادی از فیلم‌های ایرانی را به اتهام ترویج مذهب تشیع، داشتن پیام‌ها و اندیشه‌های دینی افراطی و به بهانه نداشتن مجوز قانونی متوقف کرد.این وزارت نفوذ سینمای ایران را تهدیدی جدی برای هنر تونس و نوعی قانون شکنی دانست.


۸ اردیبهشت ۱۳۹۳

یورش ماموران اطلاعات به یک کلیسا خانگی در تهران


یورش ماموران اطلاعات به یک کلیسا خانگی در تهران

همزمان با فرا رسیدن عید قیام مسیح و برگزاری مراسم این ایام ماموران امنیتی وابسته به وزارت اطلاعات حکومت با یورش وحشیانه به یک کلیسای خانگی در جنوب تهران تعدادی از حاظرین در این مراسم را بازداشت کرده اند که نگرانی هایی از وضعیت بازداشت شدگان بوجود آمده است.

به گزارش » خبرگزاری صدای مسیحیان ایران » و به نقل از کمیته گزارشگران حقوق بشر، تا کنون اسامی پنج تن از بازداشت شدگان به نامهای احسان صادقی، نازی، مریم اسدی، وحید صافی و امین مظلومی مشخص شده است.

بر اساس گزارش‌های رسیده، روز جمعه ۲۹ فروردین ماه ماموران امنیتی لباس شخصی، مجهز به بیسیم و سلاح کمری، با یورش به منزل خانم اسدی که میزبان مراسم دینی عید پاک و نیایش نوکیشان مسیحی بود، اقدام به ارعاب ساکنین و تفتیش محل نموده و افراد فوق الذکر را با دو دستگاه خودروی ون سفید رنگ به محل نامعلومی منتقل کردند.

گزارش مذکور به نقل از همسایگان حاکی از آن است که ماموران همچنین با بی‌ادبی با ساکنین منزل و همسایگان برخورد کرده و همزمان به پشت بام مجتمع مسکونی مذکور رفته و اقدام به توقیف و تخریب دیش‌های ماهواره دیگر ساکنین ساختمان نمودند.

هنوز از جزئیات بازداشت، محل نگهداری و وضعیت بازداشت شدگان خبری در دست نمی‌باشد و پیگیری خانواده‌های بازداشت شدگان پس از مراجعه به دادگاه انقلاب و دادسرای اوین نتیجه‌ای در بر نداشته است.

۳۰ فروردین ۱۳۹۳

بند 350 خون گریست

بند 350 خون گریست

انتقال ۳۱ زندانی سیاسی به انفرادی و تخریب وسایل ایشان
طی حمله روز پنج‌شنبه گارد زندان به بند ۳۵۰ سی و یک تن از زندانیان سیاسی به سلول انفرادی منتقل شدند و وضعیت چندتن از ایشان در انفرادی وخیم است.
ساعت ۱۰ صبح پنج‌شنبه ۲۸ فروردین ماه گارد زندان اوین به همراه ماموران وزارت اطلاعات و همچنین اطلاعات سپاه به بند ۳۵۰ زندان اوین مراجعه می‌کنند تا این بند را مورد بازرسی قرار دهند.

برخی از زندانیان که نسبت به مفقود شدن وسایل گران قیمت خود در بازرسی‌های پیشین شکایت داشتند از مسئولین می‌خواهند که وسایلشان در حضور خودشان مورد بازرسی قرار گیرد. پس از انجام بازرسی در حضور زندانیان و عدم یافتن وسیلهٔ ممنوعه ماموران به زندانیان دستور می‌دهند بند را تخلیه کنند و زمانی که زندانیان اتاق یک از این فرمان سرپیچی می‌کنند تمام ساکنین اتاق را با باتون مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند.

غلامرضا خسروی سوادجانی، اسدالله هادی، جواد فولادوند و اسدالله اسدی چهار زندانی اتاق یک بودند که بشدت مصدوم شدند و وضعیتشان از سایر زندانیان این اتاق بحرانی‌تر است. اسدالله هادی که بتازگی عمل قلب باز انجام داده در پی این ضرب و شتم در وضعیت نگران کننده‌ای قرار گرفته است.

مامورین سپس به سراغ زندانیان سایر اتاق‌ها می‌روند و ایشان را از اتاق بیرون کشیده و مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند. ماموران گارد حتی به زندانیانی که در حیاط بند ۳۵۰ اقدام به خواندن سرود و سردادن شعار مرگ بر دیکتاتور کرده بودند نیز حمله کرده و ایشان را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند.

یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «دنده اسماعیل برزگری را شکستند، سهیل بابادی که لباس آستین کوتاه بتن داشت بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و تمام بازو‌ها و گردنش کبود شد، سر سروش ثابت با باتون چوبی شکسته شد، سمکو خلقتی را بقدری زدند که لباس‌هایش پاره شد، غلامرضا خسروی و رضا اکبری منفرد نیز بشدت مصدوم شدند و اسدالله هادی دچار مشکل قلبی شد زیرا تازه عمل قلب باز کرده. امید بهروزیان هم رگ دستش پاره شد و خونریزی شدیدی داشت.»

بر اساس این گزارش مامورین سپس اقدام به تخریب تمام وسایل زندانیان کرده تا حدی که لباس‌ها را پاره کرده، سیم وسایل برقی را کنده و مواد غذایی زندانیان را از بین بردند و ظروف را شکستند و دست نوشته‌های زندانیان را نیز باخود بردند.

در ‌‌‌نهایت ۳۱ تن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ به سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰ منتقل شدند و از مقابل اتاق‌ها سربازان گارد در دو صف کوچه (تونل) تشکیل داده و زندانیان را درحالی که با باتون مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند تا نگهبانی هدایت کردند. در نگهبانی نیز به زندانیان چشم بند و دستبند پلاستیکی زده و تا رسیدن به مینی بوس باز مورد ضرب و شتم قرار دادند.

بر اساس گزارشات رسیده مامورین بند ۲۴۰ شب پنج‌شنبه با مراجعه به بند ۳۵۰ زندان از زندانیان باند و بتادین گرفتند تا به زندانیان مجروح در سلول انفرادی بدهند.

گفتنی است، رییس سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی با تکذیب هرگونه درگیری و ضرب و شتم زندانیان بند ۳۵۰زندان اوین، مدعی شد: ”نباید به اخبار ضد انقلاب‌ها توجه کرد و ما به فرافکنی و شایعه سازی هم کاری نداریم.“

اسامی زندانیانی که به سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰ منتقل شده‌اند عبارت است از:

اتاق ۱:

غلامرضا خسروی، مجید اسدی، اسدالله هادی، رضا اکبری منفرد، جواد فولادوند، مهرداد آهن‌خواه، اسدالله اسدی، سهیل عربی، امیر قاضیانی، محمد داوری

اتاق ۳:

سعید متین‌پور، یاشار دارالشفا، مهدی خدایی، سمکو خلقتی، سعید حائری، سهیل بابادی، سروش ثابت، علی عسگری، داور حسینی وجدان، محمد صدیق کبودوند، بهنام ابراهیم‌زاده

اتاق ۴:

آرش همپای

اتاق ۷:

بهزاد عرب‌گل

اتاق ۸:

مصطفی عبدی، محمد شجاعی، امید بهروزی

اتاق ۹:

عبدالفتاح سلطانی، مصطفی ریسمان باف، محمدامین هادوی، هوتن دولتی

اتاق ۱۰:

اسماعیل برزگری

هرانا

۱۲ فروردین ۱۳۹۳

آخرين اخبار کمپين نجات ريحانه

آخرين اخبار کمپين نجات ريحانه
سه شنبه ساعت دو بعد از ظهربه وقت اروپاي مرکزي روز اول آوريل

فقط ۶۰۰ امضا و سپس ما رکورد ۱۰۰۰۰۰ امضا را مي شکنيم.
...
....
...

هماهنگ کنندگان صفحه من ريحانه جباري هستم، ميخواهند با فردي که نفر ۱۰۰۰۰۰ نفر در امضا طومار است، تماس گرفته و با او مصاحبه کنند و بگويند که در جنبش عليه اعدام ريحانه جباري جايگاه ويژه اي دارد و اسمش در تاريخ مبارزه عليه اعدام در ايران ثبت خواهد شد.
از ايران خبر ميرسد که تقلاها و گفتگوها با خانواده مقتول نتيجه بخش نبوده و ظاهرا جلال پسر مرتضي سربندي روز شنبه اين هفته ميخواهد از اجراي احکام خواهان اجراي فوري حکم اعدام ريحانه بشود.
طبق اخباري که ما به دست آورده ايم، آملي لاريجاني رئيس قوه قضاييه حکومت اسلامي که در جريان کمپين نجات ريحانه قرار گرفته و مجموعه اعتراضات بين المللي به گوش او هم رسيده، کماکان ميکويد حکم را لغو نميکنيم و تنها راه نجات ريحانه راضي شدن خانواده مقتول است. در اوضاع کنوني فعلا اين سياست حکومت اسلامي ايران است به همراه تهديد خانواده ريحانه واعمال فشار به کساني که از اين کمپين حمايت ميکنند، رژيم اسلامي جا خالي داده و به مردم آدرس اشتباهي ميدهد و همه را به دعا و نيايش دعوت ميکند. در حاليکه همان حکومتي که ريحانه را دستگير و پرونده سازي کرده و او را شکنجه کرده تا اقرار بگيرد و به اعدام محکوم کرده، همان حکومت بايد حکم را لغو کند. اين حکومت فقط زير فشار خرد کننده ، حکم را لغو ميکند، پس به اعتراضات بايد شدت و حدت بيشتري بخشيد . اين تنها راه نجات ريحانه است.

تنها راه نجات ريحانه از نظر ما شدت بخشيدن به اعتراضات و دعوت از همه هنرمندان در جهان، همه مخالفين اعدام و همه مدافعين حقوق زنان در سراسر جهان است که بهر طريق ممکن از ريحانه دفاع کنند. . ما بايد دولتها و اتحاديه اروپا را تحت فشار بگذاريم که از جمهوري اسلامي ايران و آملي لاريجاني بخواهند فورا حکم اعدام را ملغي کند. اين ميسر نميشود مگر با شدت بخشيدن به اعتراضات بين المللي. بايد دولت آلمان و يا سوئد و يا هلند و يا کاترين اشتون رسما اعلام کنند در صورت عدم لغو حکم اعدام ريحانه روابط خودشان با جمهوري اسلامي ايران را مورد بازبيني قرار خواهند داد. بايد سفراي حکومت اسلامي فراخوانده شوند و رسما به آنها اعتراض بشود.
کمپين نجات ريحانه با قدرت تمام تا اعلام لغو حکم اعدام ريحانه ادامه خواهد يافت. اين يک کمپين در نجات جان ريحانه، يک کمپين عليه اعدامها در ايران و يک کمپين در دفاع از حرمت و حقوق انساني زنان است.
به کمپين نجات ريحانه بپيونديد!

هفته همبستگي با ريحانه جباري ، هفته تلاش براي لغو حکم اعدام

ريحانه جباري زن جوان ۲۶ ساله اي است که در خطر اعدام هست. ريحانه به اتهام قتل فردي به اسم مرتضي دستگير و هفت سال است که در زندان است.
ریحانه طراح دکوراسیون بود. مرتضي زمانیکه ريحانه در یک کافی شاپ مشغول مکالمه تلفنی بود، تصادفا این مکالمه را شنیده و از شغل ریحانه خبردار میشود. او از ريحانه می‌خواهد که برای انجام کار دکوراسیون به دفترش مراجعه کند. چندی بعد آنها با هم قرار میگذارند که برای نشان دادن محل و صحبت کردن در مورد کار راهی‌ دفتر کار مرتضی‌ شوند.
پس از اولين ملاقات، ریحانه سوار ماشین مرتضی براي رفتن به محل کار او جهت انجام کار ميشود ‌ در مسیر رفتن به سوی محل کار، مرتضي در مقابل یک داروخانه می‌‌ایستد و اجناسی را از داروخانه میخرد. سپس مرتضی‌ مجددا سوار اتومبیل شده و همراه ریحانه به سوی دفتر مرتضی‌ حرکت می‌کنند. پس از اینکه به محل میرسند، ریحانه متوجه میشود که آنجا محل کار نیست بلکه یک خانه متروکه است. مرتضي دو ليوان شربت روي ميز گذاشته و فورا در را مي بندد و دستش را دور کمر ريحانه گره زده و به او ميگويد راه فرار نداري! در درگيري ريحانه با مرتضي و در جريان دفاع از خود، ريحانه با چاقو به کتف مرتضي ضربه اي زده و فرار ميکند . مرتضي گويا در اثر خونريزي فوت ميکند.
آزمايشات نشان داده که آبميوه روي ميز حاوي داروي بيهوشي بوده است. ريحانه را دستگير کرده و بعد از شکنجه از او اقرار ميگيرند که قتل برنامه ريزي شده بود و حتي گفته ميشود به او گفته اند قتل سياسي بوده است.مرتضي يکي از همکاران قبلي وزارت اطلاعات بوده است.
ريحانه را به اعدام محکوم کرده اند و اکنون با تائيد اين حکم و ابلاغ آن به اجراي احکام ممکنست هر لحظه ريحانه را اعدام کنند.
ما با اعلام کمپين نجات ريحانه از همگان خواهانيم که هر کس هر امکاني دارد بکار گيرد تا ريحانه را نجات دهيم..
اگر امکان تماس با رسانه ها را داريد به همه اين خبر را بدهيد ، اگر امکان تماس با دولتها و نهادهاي حقوق بشري را داريد، با آنها تماس بگيريد، اگر امکان سازمان دادن ميتينگ و يا ارسال نامه اعتراضي را داريد اين اقدامات را فورا در دستور بگذاريد.
ما از فردا شنبه ۲۱ مارس تا شنبه ۲۸ مارس را هفته همبستگي با ريحانه اعلام ميکنيم.
شنبه ۲۸ مارس در شهرهاي مختلف دنيا ميتينگ و اعتراضاتي عليه حکم اعدام او برپا خواهيم کرد.
کمک کنيد جان اين زن جوان را نجات دهيم.

در قدم اول اين طومار اعتراضي را امضا کنيد:
https://secure.avaaz.org/en/petition/Catherine_Ashton_Ban_Ki_Moon_Ahmad_Shaheed_Save_26_year_old_woman_from_being_hanged_in_Iran/?fgoyhhb

۴ فروردین ۱۳۹۳

به کاهدون زدگان جیش و العدل



اگر جرات دارید ,اگر میخواهید انتقام جووناتون رو بگیرید ,به سراغ سرداران و گنده های این نظام سرتاسر ننگ برید , چرا عقدهاتونُ سر ٤ تا  سرباز بیچاره خالی میکنید ؟  شما باید یک انگل  مثل جنتی یا مصباح یا نقدی یا مرتضوی قاتل,یا  حتا یک آقازاده رو میگرفتید. 
خیلی احمقید که فکر میکنید این نظام واسه جون مردم مملکتش کاری میکنه .تنها چیزی که واسه جمهوری اسلامی کوچکترین ارزشی نداره جون آدمهاست ,با یک  آمار سرانگشتی به رقم میلیونی جنایات این رژیم بر ضد مردمش  به راحتی میشه رسید . تنها نتیجه ای که کشتن این سرباز برای شما داره اینه که شما از این پس به چشم مردم ایران یک گروهک تروریستی هستید که جمهوری اسلامی باید شمارو نابود کنه .رژیم نه تنها به خواسته های شما عمل نمیکنه که از این پس آشکارا دست به جنایات علیه شما میزنه .شما دقیقا همون کاری رو کردید که این  نظام منتظرش بود. 
چطور میشه از رژیمی که پایه و اساسش خون و کشتار است تقاضای آزادی جان کرد ؟؟؟؟؟





                           

الیناز آزاد

۱۵ اسفند ۱۳۹۲

۸ مارس

مریم شفیع‌پور، متولد ۱۵ دی ۱۳۶۳، دانشجوی مهندسی کشاورزی در مقطع کارشناسی در دانشگاه بین‌المللی امام .

خمینی بود. وی از اعضای فعال کمیته زنان ستاد دانشجویی مهدی کروبیدر انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بود

 صدور حکم هفت سال زندان برای خانم مریم شفیع پور، دانشجوی 27 ساله محروم از تحصیل دانشگاه بین المللی قزوین، 

۳ اسفند ۱۳۹۲

ای کاش ما هم یک یولیا تیموشنکو داشتیم

ای کاش تو رهبر من بودی ،ای کاش مردم تو مردم ایران من بودند،اونوقت الان ایران هم جشن آزادی داشت ،زندانی سیاسی نداشت ،خوش به حالتون که به خون  کشته شدگان این جنبش وفادار ماندید و نگذاشتید حقشون پایمال بشه ،آتش جنبش را روشن نگاه داشتید ، نترسیدید ،ادامه دادید تا پیروزی.
ای کاش رهبر من یک زن بود ,ای کاش رنگ جنبش من نارنجی بود و نارنجی میماند نه اینکه یک روز سبز و  روز دیگه  بی اعتنا به آنچه گذشت بنفش 
ای کاش وقتی فریاد میزدیم عزیز کشته شده حقتو پس میگیرم واقعا میماندیم  تو میدان  تا حق خون بیگناه ریخته شده  محمدها و نداهاو سهرابهاو ...رو میگرفتیم 
افسوس و افسوس که ایرانی در خوابی  بس گران و عمیق است .



الیناز آزاد                                                   


از همه تقاضا دارم به داد فرزند من برسند، به داد من برسند

پدر حسین رونقی: آیت الله لاریجانی میگوید قوه قضاییه مستقل است اما یک رییس دفتر حکم میدهد و پرونده سازی میکند. هیچ کس به من جواب قانونی نمیدهد. 
جان فرزندم، جان خودم، جان خانواده ام از دست اینها در خطر است.
یک بار جهت کشتن و یک بار جهت ربایش من آمده بودند.
وقتی در این کشور امنیت نداریم باید به چه کسی بگوییم. چه کسی پاسخگوست؟
رییس قوه قضاییه وقتی میگوید در ایران عدالت و قانون حاکم است، جلوی این بی قانونی ها را بگیرند. فرزند من امنیت ندارد، برای او پرونده سازی کرده اند، عمدا میخواهند زیر شکنجه او را بکشند، فرزندم چندین بار تحت عمل جراحی قرار گرفته، چندین بار مرده و زنده شده است، 9 ماه اجازه درمان نداده اند، چه کسی مسئول است.
آقای لاریجانی رییس کمیته حقوق بشر ادعا میکند حقوق بشر حاکم است.
آقای روحانی به مردم وعده داده است که قانون حاکم میشود؛ آقای روحانی چرا توجه نمیکند! چرا جلوی این بی قانونی ها را نمیگیرد. چه کسی مسئول است.
می خواهند فرزند من را در زندان بکشند
از همه تقاضا دارم به داد فرزند من برسند، به داد من برسند

توقیف وثیقه سعید عابدینی و تهدید وثیقه گذار



دادسرای غیرقانونی مقدسی اوین اقدام به توقیف وثیقه سعید عابدینی، شهروند مسیحی ایرانی – آمریکایی کرده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بازجویان اطلاعات سپاه نیز با تهدید وثیقه گذار برای جلوگیری از آزادی این زندانی تلاش می‌کنند.
سعید عابدینی شهروند مسیحی دارای تابعیت دوگانه ایرانی و آمریکایی است که به دلیل تاسیس کلیسای خانگی در سال ۲۰۰۹ پرونده‌ای برای وی مفتوح شد و پس از ورود به کشور در سال ۲۰۱۲ از سوی اطلاعات سپاه بازداشت و روانه بند ۲ الف شد.
بیش از هشتاد سناتور ایالات متحده از هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه، روز پنج‌شنبه ٢۶ بهمن (چهاردهم فوریه) در نامه‌ای خطاب به “جان کری” وزیر خارجه آمریکا، از وی خواستند تا برای آزادی “سعید عابدینی” کشیش آمریکایی ایرانی‌تبار که در زندان‌های ایران به سر می‌برد، از هیچ تلاشی فروگذار نکند.
خبرگزاری هرانا 



تایید حکم اعدام جوان مشهدی به اتهام «سب‌النبی» در یک فیلم خصوصی


تایید حکم اعدام جوان مشهدی به اتهام «سب‌النبی» در یک فیلم خصوصی

حکم یک جوان ۳۴ ساله که به اتهام «سب‌النبی» (توهین به پیامبر اسلام) از سوی دادگاهی در مشهد به اعدام محکوم شده بود، مورد تایید “دیوان عالی” جمهوری اسلامی قرار گرفته است این حکم ممکن است هر لحظه به اجرا درآید.

بر اساس گزارش‌ها، این جوان زندانی، روح‌الله توانا نام دارد که مهرماه سال ۱۳۹۰ با حمله نیروهای امنیتی به منزلش در مشهد بازداشت شد و از سوی قاضی شعبه پنجم دادگاه کیفری استان خراسان رضوی به خاطر فیلمی که ماموران در جریان بازرسی از منزل او بر روی کامپیو‌تر شخصی‌اش به دست آوردند به اعدام محکوم گردید.

به عقیده‌ی قاضی پرونده، آقای توانا در این فیلم «تحت تاثیر مشروبات الکلی»، جمله‌ای حاوی “توهین” به پیامبر اسلام گفته است.

فخری جمالی، مادر روح‌الله توانا در شرح چگونگی بازداشت و نیز اتهام واردشده به او به وب‌سایت “کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران” گفته که سه سال پیش یکی از دوستان فرزندش به اداره اطلاعات مشهد زنگ زده و گفته بود که وی در منزلش «اطلاعات ضدانقلاب و رهبری» دارد و به دنبال آن، ماموران امنیتی با حمله به منزل این شهروند مشهدی، «همه کتاب‌ها و لوازم شخصی و هارد کامپیوترش را بازرسی کردند».

به گفته‌ی خانم جمالی یکی از فایل‌های کامپیوتری فرزندش که مبنای صدور حکم اعدام برای او قرار گرفته، فیلمی است که در شب تولدش از خودش و برادرش گرفته و در آن «در حال شوخی» و «درحالی‌که داشته در زودپزخانه مشروب درست می‌کرده و با شوخی طرز تهیه مشروب را توضیح می‌داده»، «تحت تاثیر مشروبات الکلی» جمله‌ای می‌گوید که «مستقیم هم آن جمله توهین به حضرت محمد نیست».

بر اساس ماده ۲۶۲ قانون مجازات اسلامی کنونی که به تازگی اجرای آن آغاز شده، حکم توهین به پیامبر اسلام اعدام است اما ماده ۲۶۳ همین قانون صراحت دارد که «هر گاه متهم به “سب”، ادعاء نماید که اظهارات وی از روی اکراه، غفلت، سهو یا در حالت مستی یا غضب یا سبق لسان یا بدون توجه به معانی کلمات و یا نقل قول از دیگری بوده است ساب‌النبی محسوب نمی‌شود».

بر اساس تبصره‌ی همین ماده، در چنین حالتی، مجازات شخص “توهین‌”کننده «تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق است».

مادر روح‌الله توانا در عین حال با بیان اینکه فرزندش در زندان “توبه” کرده است، می‌گوید که او از تایید حکم اعدامش توسط «دیوان عالی کشور» خبر ندارد: «مرتب از زندان زنگ می‌زند و می‌پرسد و ما بهش فقط امیدواری می‌دهیم.»

او با اشاره به وعده مسوولان قضایی برای ابلاغ حکم اعدام به روح‌الله توانا در “زندان وکیل‌آباد” طی دو هفته آینده می‌افزاید: «ما از همه مسوولان درخواست عفو و بخشودگی کردیم. دست ما هیچ‌جا بند نیست. مفت مفت او را دارند اعدام می‌کنند.»

در همین ارتباط، “کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران” روز پنج‌شنبه (۱ اسفند-۲۰ فبریه) از مقامات قضایی جمهوری اسلامی خواست تا حکم اعدام آقای توانا را به دلیل «برخوردار نبودن از روند دادرسی و محاکمه عادلانه» لغو کند.

گفتنی است بر اساس تازه‌ترین گزارش “مرکز اسناد حقوق بشر”، حکومت ایران از آغاز سال ۲۰۱۴ تا روز ۱۹ فبریه (۵۰ روز)، حکم اعدام ۱۱۴ نفر را اجرا کرده که از این تعداد تنها حکم ۵۳ نفر از سوی دستگاه قضایی این حکومت اعلام شده است. همین مرکز، تعداد کل اعدام‌ها در ۱۱ ماه نخست سال ۱۳۹۲ را ۶۶۸ مورد اعلام کرده است.

منبع: سایت تقاطع

پدرم دارد می ميرد

پدرم دارد می ميرد



بدون درمان و توجه، بيناييش را دارد از دست ميدهد، تنفسش با مشكل جدي مواجه شده و قلبش توان زدن ندارد و دهها مشكل ديگر
منتظر چه هستيد!!! كه بعد از مرگش عكسش را برداشته و اسطوره بسازيد و استفاده سياسی كنيد!!! يك وبلاگ نويس جانش را در راه مبارزه از دست داد!!!! باز مدتي تنور سازمان هاي حقوق بشری و گروهها و افراد داغ شود تا مورد بعدی ....
چرا كسي كاری انجام نميدهد ... چرا فرياد من به گوش كسی نمي رسد ... من يك چيز در اين دنيا از شماها ميخواهم و اون هم درمان پدرم هست فقط همين
زجرآورتر از اين روزها برايم نيست كه شاهد ذره ذره از بين رفتن پدرم هستم و بي آنكه مفيد باشم، صدای پدرم ميلرزيد از درد ، دارم از دستش ميدهم

میترا پورشجری

۱۸ بهمن ۱۳۹۲

فیلم کامل " فریادی از ایران





http://www.youtube.com/watch?v=DfRd59lF8Ss


 اسقف "هایک هوسپیان مهر" مدیر عالی شورای کلیساهای تجمع برای خدا و رئیس شورای کشیشان پروتستان، از چهره های شناخته شده و از برجسته ترین شخصیتهای جامعه ارامنه ایران بود که بعد از سالها تلاش برای دفاع از حقوق دگراندیشان و اقلیتهای مذهبی و نجات جان هموطنان دربندش، بجرم آزادیخواهی و تن ندادن به شیادان دین فروش حاکم، سه روز بعد از آزادی کشیش دیباج، آماج انتقام آدمکشان سنگدل قرار گرفت و در تاریخ 19 ژانویه 1994 در حالیکه برای دیدار یکی از دوستانش عازم فرودگاه مهراباد بود دربین راه ربوده شد و مظلومانه به قتل رسید... در آخرین نامه بجا مانده از وی، زنده یاد هایک می نویسد: "... من آماده ام که در کلیسا جان خود را تقدیم کنم باشد که دیگران بتوانند در آرامش و صلح، بدون ترس خداوند خود را نیایش کنند...



مصاحبه با میترا پورشجری، فرزند زندانی سیاسی، سیامک پورشجری


poorshajari 01

محمدرضا پورشجری نویسنده‌ای است که با نام مستعار «سیامک مهر» در وبلاگ خود به نام «گزارش به خاک ایران» به نقد اسلام می‌پرداخت. وی در شهریورماه ۱۳۸۹ در پی حمله‌ای به خانه‌اش در کرج به دست عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت شد و به مدت هفت یا هشت ماه مورد شکنجه شدید قرار گرفت و در نهایت در دادگاهی فرمایشی، به جرم «توهین به رهبری»، «سب‌النبی» و «اخلال در امنیت ملی» به تحمل چهار سال زندان محکوم شد.
در مصاحبه‌ای که متن آن پیش روی شماست، فرزند آقای پورشجری، میترا، اینک ساکن سوئد، برای اولین بار از برخی جزئیات رنجهایی که بر خود و بر پدرش در ایران رفته و از تبعیضهایی که برخی رسانه‌ها، سیاسیون، فعالان و نهادهای حقوق بشری در رسیدگی به پرونده پدرش روا داشته‌اند پرده برمی‌دارد.

pourshajary 02

لطفا از شیوه و سابقه بازداشت پدرتان و برخورد دستگاه امنیتی/قضایی جمهوری اسلامی با خودتان و ایشان برای خوانندگان بگویید.
من همیشه روزی چند بار با پدرم تماس می‌گرفتم؛ و آخرین بار ساعت حدود ۱۱-۱۲ صبح روز ۲۱ شهریور ۱۳۸۹ بود که پدرم به من گفت که دیشب خوب نخوابیده و نیاز به استراحت دارد، و چند ساعتی تلفن را از پریز می‌کشد تا استراحت کند. چند ساعتی گذشت و پدرم زنگ نزد، و این عجیب بود برای من. خودم شروع کردم به زنگ زدن، ولی تماسهایم بی‌جواب ماند. به همسایه‌ها و عمه‌ام که در کرج زندگی می‌کرد ابراز نگرانی کردم. همه گفتند اتفاقی نیفتاده، و منتظر باش تا خودش تماس بگیرد. دو روز که گذشت و خبری نشد، خانواده‌‌ام پلیس ۱۱۰ را خبر کرد، و آنها قفل درب را شکستند و وارد خانه شدند. تمام خانه به هم ریخته بود و هیچ خبری هم از پدرم نبود.
من فردای آن روز به کرج رسیدم؛ و هنگامی که با پلیس داخل خانه شدم، تایید کردم که دزدی اتفاق نیفتاده، و بنابراین باید خبر دیگری باشد؛ چون تنها کتابها و کامپیوتر و آلبومهای شخصی و دست‌نوشته‌ها و رِسیوِر ماهواره را برده بودند. چنان وحشیانه حمله کرده بودند که رد پاهایشان روی تمام وسایل خانه مانده بود. با این وجود، این اتفاق چنان بی سر و صدا افتاده بود که حتی یک نفر از همسایه‌ها هم ندیده و نشنیده بود. شاید هم دیده و شنیده بودند، ولی هراس داشتند از بازگفتن. مفقود شدن پدرم را به پلیس گزارش دادیم و راه افتادیم به تمام زندانها و بیمارستانها سر زدن و البته هیچ جوابی نگرفتن.
یک هفته بعد شخصی تماس گرفت و گفت پدرم در بند سپاه زندان رجایی‌شهر است و هر روز ساعتها شکنجه می‌شود. هیچ وقت نفهمیدیم آن شخصی که این اطلاعات را به ما داد که بود. از وزارت اطلاعات مرا خواستند و گفتند که باید خودم را معرفی کنم؛ و چون چند ماهی بود که ساکن مشهد شده بودم، گفتند که به شعبه وزارت اطلاعات در آنجا مراجعه کنم. چند روزی به تماسهای‌شان اعتنایی نکردم، و بعد از آنها خواستم کتبا مرا احضار کنند؛ اما آنها در تماس آخر تهدیدم کردند که اگر نیایم هیچوقت پدرم را نخواهم دید؛ و من به اجبار و از روی ترس رفتم. بعد از آن، تا هفته‌ای دو مرتبه به اطلاعات احضار و بازجویی می‌شدم. در طول تمام بازجویی‌ها، حرف کلی و هدف آنها تنها یک چیز بود: اینکه درباره بازداشت پدرم سکوت کنم و آن را رسانه‌ای نکنم.
بارها مرا تهدید کردند و به من گفتند که گره‌ای که با دست باز می‌شود را نباید با دندان باز کرد؛ و اینکه رسانه‌ها و افراد خارج از کشور چطور می‌توانند به شما کمک کنند وقتی که همه زندگی شما اینجاست؟ در این مدت، از آنجا که من تنها فرزند پدرم هستم و آنها هم نزدیکی ما را درک کرده بودند، بارها به من پیشنهاد کردند در تماسی که خودشان ترتیب‌اش را می‌دهند از پدرم بخواهم که از رهبر طلب عفو و بخشش کند تا بتواند به زندگی در کنار من بازگردد، که من هم زیر بار نرفتم. در نهایت بعد از نه ماه پدرم را با دستبند و پابند جلوی درب شعبه ۱۰۹ دادگاه انقلاب کرج در حالی دیدم که به سختی می‌توانستم او را بشناسم. سپس دادگاهی برگزار شد کاملا ناعادلانه و بدون وکیل و هیات منصفه؛ و بعد از ۴-۵ ساعت جلسه دادگاه به تعویق افتاد برای شش ماه بعد، که آن هم به همان ترتیب قبل برگزار شد، و در نهایت پدرم جمعا به چهار سال زندان محکوم شد.

با توجه به اینکه شما برای دیدار پدرتان و رسیدگی به امور ایشان مدام در اماکن امنیتی/قضایی و زندانهای مختلف حضور می‌یافتید، آیا می‌توانید از برخورد مسئولان و وضعیت داخل زندانها برای خوانندگان بگویید؟
در مدتی که برای رسیدگی به کارهای پدرم و برای استخدام وکیل و گرفتن مرخصی و ملاقات حضوری به دادگستری و دادستانی و دیگر ادارات مراجعه می‌کردم، اول که مرا نمی‌شناختند عادی برخورد می‌کردند؛ ولی زمانی که پرونده پدرم را می‌خواندند طوری برخورد می‌کردند که گویا پدرم چه جرم بزرگی مرتکب شده، و مرا از اتاق بیرون می‌کردند. چند بار ما را نجس خطاب کردند، و گفتند من و پدرم مایه ننگ هستیم، و گفتند با چه رویی می‌خواهی همان حقوقی را برای پدرت قائل باشیم که برای زندانیان دیگر هستیم؟
بعد از اینکه پدرم را از زندان رجائی‌شهر به زندان قزل‌حصار تبعید کردند، من برای اجرای احکام نزد قاضی رفتم و از او خواستم علت این کار را توضیح دهد و به من بگوید که چرا بر اساس آیین‌نامه زندانها – که مطابق آن زندانیان باید بر اساس جرمشان تفکیک صنفی شوند – با پدرم رفتار نشده؛ و او را که زندانی سیاسی است در سالن ۷ زندان ندامتگاه مرکزی کرج که مخصوص جرایم خاص و شروران و زندانیان خطرناک است زندانی کرده‌اند؟
قاضی در جواب من گفت: «آنها باید ناراحت باشند که پدر تو به آنجا رفته، نه تو و پدرت! آنها انسان هستند و بنا به فقر و شرایط بد و نادانی دست به این کارها زده‌اند؛ ولی پدر تو با علم و آگاهی نوشته و توهین کرده!» در ادامه، برای اینکه مرا ساکت کند، تهدید کرد که «برو خدا را شکر کن که تو و پدرت دست من نبودید، وگرنه تا الان مرده بودید!» و وقتی علتش را جویا شدم جواب داد «چون تو بهایی هستی!» و من در جواب گفتم بهایی نیستم، چون بهائیت هم ریشه در اسلام دارد، و من با اسلام مخالفم. در این موقع او بدون هیچ واهمه‌ای جلوی چشم چندین نفر ما را به مرگ محکوم کرد.
بدرفتاری با پدرم در درون زندان هم ادامه داشت، به طوری که هیچ وقت به پدرم اجازه استخدام وکیل را ندادند؛ و همچنین همیشه در دادن اجازه ملاقات با ایشان و برای درمان بیماری‌های متعدد ایشان قصور می‌کردند. بدرفتاری‌ها تا جایی پیش رفت که حتی لباسهایی که برای پدرم می‌بردم را هم قبول نمی‌کردند. البته به گفته پدرم برای زندانیان سیاسی اصلاح‌طلب در زندان رجایی‌شهر هیچکدام این مشکلات وجود نداشت؛ و حتی مسئولیت بندهای زندان به عهده آنها گذاشته شده بود؛ که باعث می‌‌شد زندانیان اصلاح‌طلب در تخصیص امکانات، همچون برخورداری از اوقات ملاقات بیشتر، برخورداری از امکانات رفاهی/بهداشتی، و بسیاری مسائل دیگر نسبت به زندانیان غیروابسته موقعیت خیلی بهتری داشته باشند.  
متاسفانه، این تبعیض و کم‌توجهی فقط به مراکز دولتی و درون زندان محدود نشد. من همیشه و از همان ابتدا تمام اخبار پدرم را به بیرون منتقل می‌کردم، اما تعداد افرادی که روی آن کار می‌کردند و بازتابش می‌دادند به قدری کم بود که در بین خبرهای دیگر گم می‌شد. تمام فضای داخل کشور همیشه پر بود از خبرهای جزئی و روزمره درباره زندانیان اصلاح‌طلب؛ و در نتیجه امثال پدرم که به حزب و نهاد و سازمانی وابستگی ندارند و تعدادشان هم کم نیست کاملا کمرنگ و بعضا محو می‌شدند.
در نهایت، آنقدر تهدید شدم و آنقدر فشار بر من وارد شد که تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم، هم برای جلوگیری از دستگیری احتمالی خودم و هم برای اینکه به دنیای آزاد برسم تا بتوانم از آن جو خفقان و تبعیض‌آمیزی که کسی در آن حتی نمی‌خواست صدایم را بشنود رها شوم، و بتوانم برای نجات پدرم و دیگرانی مثل پدرم مفید باشم، و صدای تمام آنهایی باشم که اینطور ظالمانه درد مضاعف می‌کشند و با این وجود یک دهم بعضی‌ها هم اسمشان آورده نمی‌شود، چون آنها اهل مماشات با این حکومت نیستند و با ظلم و بی‌عدالتی‌هایش قاطعانه برخورد می‌کنند.
 آیا پس از خروج‌تان از ایران برای رسیدگی به وضعیت پدرتان به نهادهای حقوق بشریِ خارج از کشور مراجعه کردید؟ چه نتیجه‌ای گرفتید؟
بله. از وقتی به اروپا آمده‌ام، تمام تلاشم را بر این گذاشته‌ام تا از همه رسانه‌ها و مراکز حقوق بشری و افراد مربوط به آنها برای اطلاع‌رسانی درباره پدرم و ظلمی که تنها برای نوشتن عقاید شخصی‌اش بر او روا داشته‌اند کمک بخواهم. خیلی از عزیزان در این راه به من کمک کرده‌اند و همواره صدای من و پدرم بوده‌اند؛ ولی در این میان هم بوده‌اند افراد و سازمانها و رسانه‌هایی که هیچ علاقه‌ای به گفتگو با من و سراغ گرفتن از حال پدرم نشان نداده‌اند.
برای مثال، از میان رسانه‌ها بی‌بی‌سی حتی یک بار هم نخواسته با من درباره پدرم صحبت کند؛ و افرادی همچون خانم شیرین عبادی و آقای عبدالکریم لاهیجی، با وجود تلاش شبانه‌روزی دوستانم برای ارتباط گرفتن با آنها، هیچ وقت حاضر نشدند برای آزادی پدرم با من همکاری کنند. متاسفانه اینها که مدام دم از حقوق بشر می‌زنند، چنان رفتار می‌کنند که انگار مساله پدرم و افرادی مثل او به آنها مربوط نمی‌شود؛ و لیست معینی را برداشته‌اند و پیراهن عثمان کرده‌اند و به همان بسنده می‌کنند.
همین آقای لاهیجی که رئیس «فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر» است روزی در ایمیلی به من گفت که «برای پدرت ضرر دارد که ما علنی برخورد کنیم، ولی من غیرعلنی برایشان اقدام می‌کنم». برای من جالب بود که من خودم را آواره دیار غربت کرده‌ام تا ظلمی که بر پدرم می‌رود را فریاد کنم، و بعد آقای لاهیجی با من حرف از «اقدام غیرعلنی» می‌زند. در جایی که پدرم به دلیل بیماری های متعدد و عدم هیچگونه اقدامی برای درمان ایشان در زندان روز به روز تحلیل می رود، آیا اقدام علنی درباره ایشان ضرر بیشتری دارد یا خاموش ماندن؟! در آخرین تماسی که با پدرم داشتم، از این شکایت داشت که اینها گهگداری مرا از زندان خارج می کنند تا اینطور وانمود کنند که مرا برای درمان برده‌اند، اما در عمل مرا درمان نمی‌کنند، و فقط درد و زخمِ قُل و زنجیری که بر دست و پایم زده‌اند برایم می‌ماند.
به طرز شگفت‌انگیزی، حتی بسیاری از فعالان سیاسی هم مدام مرا به «سکوت» دعوت می‌کنند. برای مثال، اخیرا آقای محمد نوریزاد اینطور گفته که پدرم دست روی مساله خطرناکی گذاشته که به صلاح نیست رسانه‌ای شود، و از من خواسته که درباره پدرم سکوت کنم. متاسفانه بعد از تمام ناملایماتی که در این مسیر بر من و پدرم رفته به این نتیجه رسیده‌ام که چه در داخل و چه در خارج از ایران بسیاری از افراد، نهادها و رسانه‌هایی که مدعی دفاع از حقوق بشر هستند، و وظیفه آنها باید کمک به همه مظلومان و گرفتاران فارغ از هر عقیده و مسلکی باشد، به شیوه‌ای کاملا خط و ربطی عمل می‌کنند و در رسیدگی به وضع کسانی 
که با آنها همعقیده نیستند تبعیض قائل می‌شوند. ظاهرا حقوق بشر برای اینها تنها حکم حقوق خود و همعقیده‌های خود را دارد



وب سایت:جامعه رنگین کمان